بیمار تخت ۱۸_ قسمت اول
عشرت اندر جوز یا به قول خودش عزت خانم و الان هم که گرد سفیدی بر موهایش نشسته و چون توفیق زیارت خانه خدا را هنوز پیدا نکرده خانمی صدایش می زنند. تنها یک فرزند پسر داشته که او هم سال گذشته عمرش را به شما داده. در خانه ای کوچک در محله ی قدیم وسط شهر به تنهایی زندگی میکند. نه در خانه تلویزیونی دارد و نه … فقط با دیدار همسایه های خوبش و شرکت کردن در جلسه قرآن سه شنبه ها و کار خانه را کردن و پخت غذا برای خودش روزگار را سپری میکند. چند روزی است که درد دارد و به قول خودش همسایه های دوست داشتنی اش که همواره دعا گویشان است به فریادش رسیدند و او را به بیمارستان آوردند و تا آخرین لحظات در بیمارستان کنارش بودند تا اینکه پزشک صلاح می بیند که چند روزی بستری شود .
- خودش می گوید #کرونا نگرفته اخر اصلا سرفه هم نمیکند و خدا را شکر به دستگاه اکسیژن نیاز ندارد. اما از درد بواسیر بسیار ناله میزند ولی با این حال وقتی به سراغش میروی زبانش به شکر خدا باز است.
یادم هست وقتی برای اولین بار او را در نقاهتگاه دیدم دکتر و یکی از دوستان طلبه ام که به صورت جهادی به خدمت رسانی مشغول است در کنار تختش بودند و دکتر سرمی را برایش وصل کرده بود تا حالش بهتر شود.
کنار بالینش رفتم و با حوصله وصبر فراوان به گفت و گو پرداختیم.
از سختی ها و از فراق پسرش گفت . از اینکه پارسال هم عید نداشت چون سال اولی بود که تنها فرزندش کنارش نبود و تک و تنها با عروس و چهار یادگار پسرش سال را نو کرده بودند و امسال هم بخاطر این مریضی هیچ کس سال تحویل
خاطرات یک مبلغ از نقاهتگاه بیماران #کرونایی
۹۸/۱/۱۱